فرهنگ امروز/ محمدحسین دانایی؛
ماكسیم گوركی در شرح حال آنتوان چخوف و چگونگی رابطهاش با معاصران چنین نوشته است: «از كنار انبوه مردم درمانده، كسلكننده و نومید، انسانی بزرگ و تیزبین و آگاه عبور كرد. نگاهی به مردم افسرده و درمانده كشورش انداخت و لبخند تلخی بر چهرهاش نقش بست.
با صدایی ملایم، ولی با لحنی عمیقا نكوهشكننده و با اندوهی در دل و ملالی بر چهره، روی به آنها كرد و گفت: بد زندگی میكنید آقایان، بد زندگی میكنید! این گونه زیستن شرمآور است!»١
این وصف را تا حد زیادی میتوان درباره زندهیاد جلال آلاحمد هم بهكار برد.
در فضای فرهنگی دهههای ٣٠ و ٤٠ شمسی، نفس آلاحمد حسابی تنگ شده بود. ببری را میماند در قفس افتاده، بدبین به همهچیز و حملهكننده به همه كس و مخصوصا از دیدن حال و روز رقتبار حوزه فرهنگ و هنر و ادب كشور و فعالان این حوزه منقلب میشد. در آن سالها، فضای فرهنگی كشورمان عمدتا توسط سه گروه اشغال شده بود: گروه اول، روشنفكران متعلق به طبقه اشراف باقیمانده از عصر قاجار و پهلوی اول، گروه دوم، روشنفكران فرنگیمآب وابسته به بورژوازی آلامد و سومین گروه نیز روشنفكران چپگرای انقلابینما. آلاحمد از هر سه گروه مزبور بیزار بود و بدون رودربایستی با تكتكشان سر جنگ داشت و از هر فرصتی هم استفاده میكرد تا یقهشان را محكم بگیرد و با لحنی سرزنشكننده و شدیدا تحقیرآمیز به آنها بگوید: آقایان، بد زندگی میكنید! این گونه زیستن شرمآور است! اسامی برخی از این «آقایان» را میتوانید در كتاب «یك چاه و دو چاله» ببینید.
زندهیاد جلال آلاحمد صرفنظر از تندخویی و صراحت لهجه معروفی كه باید به حساب رفتار فردیاش گذاشته شود، آدمی بود از لحاظ اجتماعی متشخص و شاخص جامعه روشنفكری زمانه خودش. نویسندهای استیلیست و در عین حال، بنیانگذار نگرش و مشرب فكری خاصی كه میتواند به عنوان «مكتب آلاحمد» شناخته شود. نثر آلاحمد هم كه نماد عصبیت روشنفكری معترض زمانه بود، باعث ایجاد سبكی نو و جهشی بیسابقه در نثر فارسی شد. وی تا هنگام فوت زودرس و دور از انتظارش در شهریور ١٣٤٨ موتور ماشین فرهنگی كشور بود و نبض نظام روشنفكری كشور را در دست داشت.
آلاحمد نقش منحصربهفرد خودش را بدان صورت بازی كرد و بدون تن دادن به كسالت غمبار دوران كهنسالی از صحنه خارج شد. رویدادهای پس از فوت او در ٣٠، ٤٠ ساله اخیر نیز بر دو نكته زیر دلالت دارند:
یكی اینكه او تاثیرگذارترین نویسنده در تاریخ ادبیات معاصر است و گمان نمیرود كه امروز حتی یك نویسنده یا به طور كلی، یك اهل قلم فعال در حوزه ادبیات فارسی وجود داشته باشد كه بتواند ادعا كند كه خواسته یا ناخواسته، مستقیم یا غیرمستقیم، تحت تاثیر آلاحمد نیست و اثراتی از آلاحمد در شریان آثار ادبیاش جریان ندارد.
نكته دیگری كه در رابطه با رویدادهای پس از فوت آلاحمد گفتنی است و به علت اهمیتش باید بارها گفته شود، این است كه در سنوات گذشته، بنا به علل و ملاحظاتی، از جمله به خاطر قدرت تاثیرگذاری خود آلاحمد، بخشهایی از نظریات و افكار و آثار او كه منطبق با سیاستهای روز و موید رویكردهای غالب روز بودند، به صورتی هدفمند بزرگنمایی شدند و بخشهای دیگر كه چنین كاربردی نداشتند، مغفول و در سایه ماندند.
این دستكاری در واقعیت و مخدوش كردن اطلاعات راجع به آلاحمد، موجب شد كه به تدریج یك تصویر غیرواقعی از او و از افكار و آثارش ساخته شود؛ تصویری كه نهتنها به روشن شدن حقیقتی درباره آلاحمد كمك نمیكند بلكه بر ابهامها نیز میافزاید.
با وجود این، جای نگرانی زیاد نیست چون این وضعیت، گذراست و نسلهای بعدی هوشیارانه قدم در راه خواهند گذاشت و جبران مافات خواهند كرد ولی نباید در قضاوت راجع به این شخصیت فرهنگی عجله كنند.
آلاحمد شبیه یك استخر یا یك حوض ساخته شده از سنگ و سیمان و با اضلاع و ابعاد معین نبود كه با یك نگاه بتوان شناختش، بلكه او را باید مثل جوی آبی ببینند پر از سنگ و گل و خاك و علفهای خودرو كه در كنار جادهای پرپیچ و خم جاری است و دیدن یك قطعه از این جاده یا تكهای از این جویبار، به معنای دیدن تمام آن و رسیدن به پایان راه نیست زیرا نظریات و افكار و اعمال او در دورههای زمانی مختلف و در رابطه با پدیدهها، موقعیتها و شخصیتهای گوناگون و حتی در رابطه با خودش در حالات مختلف، متغیر و متفاوت بود و به همین علت، در نخستین برخوردها، نوعی تعارض و تضاد و حتی نوعی هرج و مرج در افكار و نظریات او دیده میشود، اما این قضاوت، محصول همان برخوردهای عجولانه است، در حالی كه اگر عمیقتر به موضوع نگاه كنند، آن وقت واقعیت وجودی خودش و افكار و نظریاتش آشكار خواهد شد.
بنابراین، مصلحت نسل جدید در آن است كه پیش از هیجانزده شدن و از سر احساسات دست به تایید یا تكذیب او زدن، آثارش را بخواند. جلال آلاحمد هرچه بیشتر خوانده شود، بهتر فهمیده خواهد شد.
١- آنتوان چخوف، حكایت مرد ناشناس، ترجمه آرتوش بوداقیان، انتشارات پانوس، تهران، ١٣٦٥، پیشگفتار مترجم.
روزنامه اعتماد
نظر شما